دربارۀ این کتاب
پوشش لباس بر روی اندام
طراحی لباس با مداد؛ هر هنرمند برای به تصویرکشیدن پوششها، چینها و پارچهها، رویکرد خاص خود را دارد. این موضوع بستگی دارد به حساسیتهای فرهنگی، باورهای مذهبی و اجتماعی، تفکرات فلسفی و مفاهیم علمی مرتبط با دورهای که هنرمند در آن زندگی میکند. این بخشها در کنار هم سبک هنرمند را میسازند.
در طراحی اشخاص، منظور از پوشش، همنشینی (تعمدی یا اتفاقی) پارچه و چین است که لباس شخص را شکل میدهند و طبیعتاً متأثر از موقعیت و حرکت بدن است.
واژۀ «پوشش» و «لباس» در طراحی تقریباً هممعنی هستند و میتوانند بهجای هم استفاده شوند هرچند پوشش بیشتر برای اثاثیه کاربرد دارد (پوشش روی دیوار یا مبلمان) که از پارچه استفاده میکنند (پارچۀ واقعی یا در فرم نقاشی دیواری یا نقشبرجسته) که از شکلهای یال و گیره، روی پرده میافتند.
تاریخ لباس و پوشش، شاخهای از تاریخ است که از نگاه وسیعتر میتوان همانند باستانشناسی یا تاریخ هنر به آن نگریست و از همان روش پژوهش نیز میتوان در آن استفاده کرد. در تفسیر هنر تمدنهای مختلف، مطالعۀ پوشش با بررسی تصاویر شخصیتهای تاریخی، مذهبی و اساطیری که گاهی به شکل نمادین برهنه هستند انجام میشود.
علاوه بر این، پوشش کانال ارتباطی ارزشهای زیباییشناسی (نظیر تمهای زینتی، نمایشی، کارکردی و منزلتی) هستند. رویکردی که هنرمند براساس آن لباس و چینهای پارچه روی بدن را به تصویر میکشد، به نوعی نمایانگر منزلت شخصیت (ثروت، قدرت یا شهوت) است.
با نگاه کردن به کارهای فرهنگهای هنری مختلف میتوان روشهای متعدد تفسیر پوشش و تنوع سبکهای نمادین در بیان پوشش را درک کرد. به عنوان نمونه، شماتیک ابتدایی و سپس رویکرد طبیعتگرایانۀ هنر یونانی یا فشردگی، انتزاع، نماد و رویکرد سنتی که از ویژگیهای هنر قرون وسطی که بعداً به نظر میرسد کاهش پیدا کرد (بهویژه هنرهای رومی و گوتیک).
از زمان رنسانس که با طراحی پوشش عمیق نمادین (تا آنجا که نظریههای زیباییشناسی به همراه نظریههای فیگور انسان مطرح شدند) تا دورۀ باروک (که با ویژگیهایی نظیر استفاده از زرق و برق و افراط در به رخ کشیدن تواناییهای تکنیکی طراح شناخته میشود) تا متانت نئوکلاسیک یا پوششهای مدرن و کارهای آکادمیک قرن نوزدهم، نمونه کارهای متعددی وجود دارد که میتوان اثر هر دو عامل سبک دورۀ تاریخی و نگاه خاص هنرمند را در آنها تشخیص داد.
در هنر معاصر، به طور کلی تأکیدی بر واقعگرایی یا میمسیس نیست. این رویکرد جذابیت خود را در میان هنرمندان از دست داده و صرفاً هنرمندان مستقلی که زمینۀ کاری آنها هنر سنتی، هنر فیگوراتیو، چهرهپردازی و تصویرسازی است گرایش به واقعگرایی دارند. شاید از خود بپرسیم، با توضیح بالا، چرا مطالعۀ پوششها برای آموزش هنرمندان مفید است. احتمالاً پاسخ این پرسش در توانایی بالقوه در روش یادگیری با تمرین مستمر و البته مهارت در نگاهکردن و برآیندی که از ترکیب این روش به دست میآید نهفته است.
به عنوان مثال طراحی، نقاشی یا فرم دادن پارچه روی یک فیگور لزوماً به معنی مشاهدۀ دقیق بدن برهنه (به دلیل اهمیت زیاد شناسایی نقاطی از آناتومی بدن که پارچه به آنها تکیه میکند و از آنها آویزان میشود) یا بهبود ترکیب عناصر کار (مثلاً، به عنوان بخشی از یک عنصر بیجان یا یک موضوع ساده که حتی در سطح انتزاع هم حذف نمیشود) است.
حقیقتاً، هنرمندان (با حفظ آزادی عمل در بهکارگیری شکلهای هنر که بیشترین تناسب را با شخصیت و اهداف آنها دارد) میبایست تمرین کنند که ریزبینانه به آنچه در اطرافشان هست با دقت نگاه کنند. پوششها و پارچهها گزینۀ خوبی برای بهتر کردن تکنیک طراحی هستند (توجه به تأثیرات سیاهقلم، لایههای رنگ، بافت و سطح پارچه و سایر موارد از این دست، اهمیت بسیار دارد) و البته همواره بهترین تکنیک، خوب نگاه کردن است (بررسی در مورد چینها و ایجاد تعادل میان بخشهای ساده و پیچیده).
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.